خاطره ای فتوطنزی
::: در حال بارگیری لطفا صبر کنید :::
خاطره ای فتوطنزی
www.rozex.rozblog.com
نام کاربری : پسورد : یا عضویت | رمز عبور را فراموش کردم

صفحه اصلی سایر موضوعاتخاطره ای فتوطنزی

تعداد بازدید : 2882
نویسنده پیام
taha آفلاین


ارسال‌ها : 318
عضويت : 29 /6 /1392
تشکر ها: 52
تشکر شده : 27
خاطره ای فتوطنزی

(سلام به دوستای عزیزم

چی میشد به جای اینکه ما مطالب بقیه رو نشر کنیم بقیه مطالب نوشته شده ی خود ما رو نشر می کردن،ما هم چیزی کم از دیگرون نداریم پس بهتره خود ما مطلب بنویسیم...

این مطلب ی فتوطنزه که با نوشتن چند جمله و گذاشتن چندتا عکس خواستم چیز جالبی در بیاد اگه خوشتون نیومد حق دارید چون اولین مطلبی هس که خودم می نویسمش)

یه روز داشتم تو یک مسیر حرکت میکردم ولی با مقصدم خیلی فاصله داشتم،تشنه لبان بودم و گرد جهان و کوزه بی آب،خلاصه نای راه رفتن نداشتم دست به دعا بردم گفتم خداجان خودت به دادم برس،حرفم تموم نشده بود یه الاغ دیدم با ی گاری،صاحبشم نبود ولی از بخت بد من...

چیزی نمیگم خودتون ملاحظه کنید...

الاغ بیچاره داشت تاب بازی میکرد منم که نمیتونستم به دادش برسم،به گاریش نگاه کردم پر از کوزه اونم پر از آب و شیر و بازم حیف که صاحب گاری نبود و نمیشد بی اجازه دست زد حتی اگه زیادم تشنه باشی...

رفتم و رفتم تا جلوتر یه سروصدا و شلوغی عجیبی بود رفتم نزدیک تر ببینم چه خبره... آخ نگو که محل توزیع سبد کالا بودش یهو یادم اومد که کارت یارانه مون همرامه نمیدونم چی شد یادم رفت که تشنمه،خواستم برم تو صف که...ای بابا تو این شلوغی که نمیشه واستاد آخه شما قضاوت کنین شما بودین می ایستادین؟؟؟

کلا منصرف شدم بازم راه رو به پیش گرفتم تا از اون منطقه کلا دور شدم،تازه یادم اومد که شدیدا تشنمه نه ماشینی نه موتوری نه هیچ چیز دیگه ای... دیگه داشتم ناامید میشدم که کسی رد بشه و به داد من برسه که یهو فرشته نجات از آسمون رسید...آره از آسمون آخه رو زمین نبودش که، ببینید باورتون بشه

متوریه واستاد دیدم به به یه مرد قوی هیکل و چارشانه لنگ و شال بسته و به قول برو بچ از بس که به پرواز علاقه داشت میشای شوماخر بود...گفتم خدا خیرت بده منو برسون فلان آباد گفت بپر بالا،اون همه خصوصیت داشت حیف بود ازش یه عکس نگیرم بش گفتم یه عکس ازت میگیرم فراموشت نکنم...اینم از عکس آخه حیف بود نشونش ندم....

گازو گرفتیم و رفتیم دیدم جلوتر راه بستس میشای شوماخر داشت با روسی پرواز میکرد که مأموره بش ایست داد،بیچاره گواهی نامه نداشت خواستیم فرار کنیم که

سرباز مملکت سوار بر رخش اومد دنبالمون و جلومون رو گرفت...

موتور رو توقیف کردن و رانندش رف دنبال کار موتورش،منم از یه جا رانده و از اونجا مونده و بدتر از همه تشنه...ده کیلومتری با خونه فاصله داشتم،حوصله و توان راه رفتن نداشتم تا اینکه یکم دورتر ی خونه دیدم،تو حیاط پشتی در زدم و آب خواستم اونم گفت آب قطع شده و فقط تو یه بشکه آب یکی دو لیتر آب مونده و تو حیاط جلوییه منم گفتم من فقط نیم لیتر نیاز دارم سریع رفتم اون طرف خونه و حیاط جلویی در نیمه باز بود رفتم تو که با یه صحنه ی بد مواجه شدم ببینید

پسره حتی ی لیوان بر نداشته و مستقیم با بشکه  آب میخورد تا این صحنه رو دیدم دیگه نتونستم به آب فکر کنم پشیمون شدم و رفتم یه خونه ی دیگه بود رفتم اونجا هم یه سری زدم پرسیدم گفت آب قطعه ولی اگه از پمپ استفاده کنیم ته مانده آب تو لوله میاد...بدشانسی دیدم ولی نه تا این حد، پمپشون خراب بود!همون لحظه یک نفر از همونجا رد شد پرسید چی شده منم قضیه پمپ رو گفتم...ایول،قربان آی کیو ی بلوچ ها... واقعا یونسکو راست گفته که بلوچا مخن نگاه کنید چی ساخت...

این دفه دیگه خدا به دادم رسید پمپ آب روشن شد و یه پارچ آب پر کردن و برام آوردن و نوشیدم و راحت شدم،خدا هیچ کسو تشنه نکنه

خلاصه،انگار دوباره شانس بهم برگشته اون آقاهه آی کیو بالا ماشین داشت و بهم گفت که تا خونم میرسونتم من از خدا خواسته پریدم تو ماشین و رسوندنم خونه،نمیدونین که چقد خسته بودم...میدونید بعد این خستگی چی حال میده آفرین یه چایی دبش،سریع کتری رو آب کردم و گذاشتم رو اجاق ...نخیر اصلا روز، روز من نبود کپسولمون گاز تموم کرده بود...

تسلیم نشدم سریع زغال برداشتم تو منقل روشنشون کردم کتری رو گذاشتم  یه چایی دبش و لبسوز درست کردم بفرمایید چای..

ببخشید که سرتون رو درد آوردم،به این هم میشه گفت ...خاطراتی با خیال فتوطنزی...


امضای کاربر :
یکشنبه 17 فروردین 1393 - 08:24
ارسال پیام نقل قول تشکر
تشکر شده: 1 کاربر از taha به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند: hokm &
baloochgirl آفلاین
کاربر انجمن

ارسال‌ها : 131
عضويت : 17 /8 /1392
محل زندگي : خاش
سن : 22
تشکرها : 4
تشکر شده : 34
پاسخ : 1 RE خاطره ای فتوطنزی :

خيلي خوشگل بود .

گاهي خوندن ي مطلب ساده لبخندي به لب آدم مياره و شايد برا لحظاتي هر چند كوتاه مشكلات رو فراموش كنه ! اين لبخندها رو آدماي اطرافمون  دريغ نكنيم .

ممنون طاها ..


یکشنبه 17 فروردین 1393 - 10:29
ارسال پیام نقل قول تشکر
daroosazjavan آفلاین



ارسال‌ها : 312
عضويت : 28 /6 /1392
محل زندگي : khash
سن : 24
شناسه ياهو : hamed.dadkan@yahoo.com
تشکرها : 30
تشکر شده : 27
پاسخ : 3 RE خاطره ای فتوطنزی :

افرین طاها جان اگه قرار بود به بهترین مطلب این ماه انجمن جایزه بدیم به مطلب تو میدادیم خیلی قشنگ بود اگه کار خودت بوده که حتما هم هست واقعا جای تقدیر داره افرین.


امضای کاربر : یادمان باشد از امروز خطایی نکنیم
گر که در خویش شکستیم صدایی نکنیم
پر پروانه شکستن هنر انسان نیست
گر شکستیم ز غفلت من و مایی نکنیم
یادمان باشد اگر شاخه گلی را چیدیم
وقت پرپر شدنش ساز و نوایی نکنیم
یادمان باشد اگر خاطرمان تنها ماند
طلب عشق ز هر بی سرو پایی نکنیم.
یکشنبه 17 فروردین 1393 - 14:41
ارسال پیام وب کاربر نقل قول تشکر
adyraici آفلاین
کاربر انجمن

ارسال‌ها : 99
عضويت : 24 /8 /1392
محل زندگي : چابهار
شناسه ياهو : raician@yahoo.com
تشکرها : 1
تشکر شده : 13
پاسخ : 4 RE خاطره ای فتوطنزی :

عالي بود.ايول خوشم اومد.اينه


امضای کاربر :
یکشنبه 17 فروردین 1393 - 16:59
ارسال پیام وب کاربر نقل قول تشکر
تشکر شده: 1 کاربر از adyraici به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند: taha /
irandegani آفلاین


ارسال‌ها : 230
عضويت : 20 /6 /1392
محل زندگي : ...
سن : 23
تشکرها : 37
تشکر شده : 24
پاسخ : 5 RE خاطره ای فتوطنزی :

خسته نباشی خوب بود ،اگه میتونستی این تاپیک رو دنباله دارش کنی واقعا عالی میشه


سه شنبه 19 فروردین 1393 - 08:52
ارسال پیام وب کاربر نقل قول تشکر
taha آفلاین


ارسال‌ها : 318
عضويت : 29 /6 /1392
تشکرها : 52
تشکر شده : 27
پاسخ : 6 RE خاطره ای فتوطنزی :

خواهش دختر بلوچ خوبه که حداقل برای لحظاتی تونستم کاری کنم مشکلات رو فراموش کنی  و لبخند به لبت اومد و یک زیبایی دیگه ای خلق شد...مهران براس چندتا اشتباه بودن... کدومان بنویسشون برادر؟ممنون آقای دکتر...براس اگه قرار بود به این پست جایزه بدن جایزه من چی بود؟؟

چشم آقای اشکان سعی میکنم دنباله دار باشه...

مرسی دوستان از نظراتتون ...


امضای کاربر :
پنجشنبه 21 فروردین 1393 - 09:52
ارسال پیام نقل قول تشکر
mehran آفلاین
کاربر انجمن

ارسال‌ها : 191
عضويت : 23 /7 /1392
محل زندگي : خاش
سن : 20
تشکرها : 17
تشکر شده : 18
پاسخ : 7 RE خاطره ای فتوطنزی :

زیاد جدی نگیر که چند تا اشتباه گرفتم طاها جان مهم مطلب بود که خیلی قشنگ بود ادامه هم داره اگر ادامه داره ادامشو بنویس در آخر ببینیم چی در میاد تا الان که خیلی باحال و قشنگ بود ادامش همین طور باشه که عالی میشه.


امضای کاربر : داشتن یه حامی شیرین ترین چیز تو زندگی آدمه چه زن باشه،چه مرد.
پنجشنبه 21 فروردین 1393 - 21:41
ارسال پیام نقل قول تشکر
hokm آفلاین
کاربر انجمن

ارسال‌ها : 7
عضويت : 17 /11 /1392
تشکرها : 8
تشکر شده : 2
پاسخ : 9 RE خاطره ای فتوطنزی :

فدات داش طاها مطالبت واقعا ستودنی هستن مخصوصا پرواز مرد سبیلو با روسی


جمعه 22 فروردین 1393 - 00:58
ارسال پیام نقل قول تشکر
mesbahrayaneh آفلاین
کاربر انجمن

ارسال‌ها : 68
عضويت : 20 /6 /1392
سن : 18
شناسه ياهو : mesbahrayaneh@chmail.ir
تشکرها : 5
تشکر شده : 20
پاسخ : 10 RE خاطره ای فتوطنزی :

عالی بووووووووووود

منم چندتا عکش مشابهشون دارم

موتور

سبیل

سربازه


دوشنبه 25 فروردین 1393 - 08:22
ارسال پیام وب کاربر نقل قول تشکر
تشکر شده: 1 کاربر از mesbahrayaneh به خاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند: taha /
taha آفلاین


ارسال‌ها : 318
عضويت : 29 /6 /1392
تشکرها : 52
تشکر شده : 27
پاسخ : 11 RE خاطره ای فتوطنزی :

عاقا ممنونمتصویر: /weblog/file/forum/smiles/11.gif


امضای کاربر :
سه شنبه 11 آذر 1393 - 13:24
ارسال پیام نقل قول تشکر
bahar آفلاین
کاربر انجمن

ارسال‌ها : 58
عضويت : 4 /5 /1393
محل زندگي : khash
سن : 18
تشکر شده : 6
پاسخ : 13 RE :

؟؟؟؟

اولین باره ک مینویسی؟؟؟؟

بچه های خاش ک خودمم عضوشونم

دست به قلمشون خوبه

تو چجور جا موندی؟؟؟

اونم بچه های خیابان بهشتی

ولی خوب بود

اقا طاها شمام دست به قلمت خوب بود و خودتون خبر نداشتین


یکشنبه 23 آذر 1393 - 16:59
ارسال پیام وب کاربر نقل قول تشکر

تمامي حقوق محفوظ است . طراح قالبــــ : روزیکســــ