بلوچی ریدگین لبز1
بـاپ/bāp/: بخار ، گرمی
بَـاپَـاپ/bāpāp/: آب مقطر
بـاپـار/bāpār/: سوداگر ، بازرگان ، تاجر
بـاپـاری/bā-pār-ī/: سوداگر ، سوداگری ، خرید و فروش ،دکان دار
باپتان/bāp-tān/: روستایی در منطقه سرباز
با پُشت /bā-pošt/: پشت سَر ،غیبت کردن ، پشت سر کسی حرف زدن
بـاپَـگ /bā-pag/: بافتن ، گرم گرفتن با کسی یا چیزی
باپَل/bā-pal/: برنج آب پز ، گوشت و ماهی و یا هر خوراکی آب پز
باپور/bāpūr/: بافور ، وسیله ای برای کشیدن تریاک
باتِل/bātel/: باطل ،رد شدن
بـاتـی /bātī/: دوستی دو زن با هم ، «دسگوهار» هم گفته می شود
باتیگ /bātīg/: دوستی دو زن با هم
بـاج /bāg/: - زکات ، خراج 2- پولی که سلاطین از رعایا می ستانند، پولی که رهداران از سوداگران اخذ می کردند.
بــاجا /bāǰā/: یک نوع ساز بلوچی
باجای/bāǰāy/ : وقتی یکی از برادران می میرد برادر دوم با زنش ازدواج می کند
باج بَر/bāgbar/: کسی که بالاترین مزد را می گیرد ، کسی که از دیگران پیشی می گیرد.
باجگِر/bāgīr/: - گیرنده باج ، باج ستان 2- کسی که به خاطر زور و نفوذ از دیگران وجوهی اخذ می کند
باجگیر /bāǰgīr/: - گیرنده باج ، باج ستان 2- خانه گلی چند طبقه ، ساختمان چند طبقه
باجی /bāǰī/: نوعی سبزی خوراکی
بَـاچـْـکَـا /bāčkā/: بقچه ، پیچاندن لباس یا وسایل دیگر در داخل یک پارچه، «بُکچَه» هم گفته می شود.
باچکة /bāčköw/: مثلاً ، به خاطر اینکه بلوچی ریدگیْن لبز
آبــْدَست :/ābdast/ آبی که به توسط کلیه از خون جدا و در مثانه جمع و خارج گردد؛ ادرار ،بول،شاش
آبگــڗ/ābgař/: انتشاراتی،ناشر
آپوار/āpvār/: چیزی یا کسی که زیاد آب می خورد،ظرف چینی یا سفالی که در آن آب می خورد. بلۏچی نۏکیْن لـَبزان1
اَربُون /arbūn/: - پیشکی،از پیش،زودتر از هنگام مقرر.2- آنچه که پیش دهند،برای خرید یا اجاره ماشین یا خانه و...
اِزم /ezm/: هنر،فن،صنعت
ازمکار /ezmkār/:- هنر پیشه. 2- فنکار،اهل صنعت زیبا.باتلاش بسیارگروه کپی پیست انجمن