اکسیر عشق
از در در آمدی و من از خود به در شدم / گویی کزین جهان به جهان دگر شدم
گوشم به تا که خبر میدهد ز دوست / صاحب خبر بیامدو من بی خبر شدم
گفتم ببینمش مگرم درد اشتیاق / ساکن شود،بدیدم و مشتاق تر شدم
چون شبنم اوفتاده بدم پیش آفتاب / مهرم به جان رسید و به عیوق بر شدم
دستم نداد قوت رفتن به پیش دوست / چندی به پای رفتم و چندی به سر شدم
تا رفتنش ببینم و گفتنش بشنوم / از پای تا به سر همه سمع و بصرشدم
من چشم از او چگونه توانم نگاه داشت / که اول نظر به دیدن او دیده ور شدم
بیزارم از وفای تو،یک روز و یک زمان / مجموع اگر نشستم و خرسند اگر شدم
او را خود التفات نبودی به صید من / من خویشتن اسیر کمند نظر شدم
گویند روی سرخ تو،سعدی،که زرد کرد؟ / اکسیر عشق بر مسم افتاد و زر شدم